فرارسیدن نوروز باستانی بر همه دوستان گرامی مبارک

کلام بیستم-بدخواه وطن

بدخواه وطن

آن درد کدام است که درمان شدنی نیست؟
وآن لطمه کدام است که جبران شدنی نیست؟
بیمار وطن این همه از درد چه نالد؟
دردی به جهان نیست که درمان شدنی نیست
آن را که بود در صدد تفرقه ما
برگوی که این جمع پریشان شدنی نیست
هرچند که امروز خوشی، جنسِ گران است
آن جنس گران چیست که ارزان شدنی نیست؟
کم گوی که آسان نشود مشکل ملت
آن مشکل مرگ است که آسان شدنی نیست
بدخوه وطن بهر تو دلسوز نگردد
زین گرگ بیاندیش که چوپان شدنی نیست


*
این غزل بدون تخلّص به سال 1325 در شمارهء 153 مجلهء تهران مصوّر چاپ شده است.

کلام نوزدهم-گیسوی شب

گیسوی شب

شب این سر گیسوی ندارد که تو داری

آغوش گل این بوی ندارد که تو داری


نرگس که فریبد دل صاحبنظران را

این چشم سخنگوی ندارد که تو داری


نیلوفر سیراب که افشانده سر زلف

این خرمن گیسوی ندارد که تو داری


پروانه که هر دم ز گلی بوسه رباید

این طبع هوس جوی ندارد که تو داری


غیر از دل جان سخت رهی کز تو نیازرد

کس طاقت این خوی ندارد که تو داری

مرداد1332


کلام هفدهم - باید خریدارم شوی

باید خریدارم شوی

باید خریدارم شوی تا من خریدارت شوم

 وزجان و دل یارم شوی تا عاشق زارت شوم

 من نیستم چون دیگران بازیچه بازیگران
 اول به دام آرم ترا و آنگه گرفتارت شوم
سال 1330

کلام هشتم-دامن دریا

دامنِ دریا

کنج غم هست اگر بزم طرب جایم نیست

هست خونِ دل, اگر باده به مینایم نیست


به سراپایِ تو ای سروِ سهی قامتِ من

کز تو فارغ, سر مویی به سراپایم نیست


تو تماشاگه خلقی و من از بادهء شوق

مستم آن گونه که یارای تماشایم نیست


چه نصیبی است کز آن چشمهء نوشینم هست

چه بلایی است کزان قامت و بالایم نیست؟


گوهری نیست به بازار ادب, ورنه رهی

دامنِ دریا چون طبعِ گهرزایم نیست


سال 1315